شعر مرثیۀ امام سجاد : شمارۀ 3 / شاعر: علی اکبر لطیفیان
بازدیدکننده گرامی به منظور ارتقا سطح کیفی وبلاگ، تارنمای ابالاحرار به آدرسwww.abalahrar.irانتقال یافت
درباره ما
نویسندگان
لینک های ویژه
پیوندهای روزانه
دیگر امکانات

<-PollName->

<-PollItems->

تبلیغات
بازدیدکنندگان محترم برای ورود به آدرس جدید پایگاه ابالاحرار بر روی تصویر زیر کلیک کنید

ابالاحرار

ابالاحرار

ابالاحرار

مطالب اخیر وبگاه




 

در تشنگی سراب به دردی نمی خورد

تنها خیال آب به دردی نمی خورد

حرفی بزن که اشک مرا در بیاوری

این جام بی شراب به دردی نمی خورد

باید به زیر نور بزرگان جلوس کرد

در سایه آفتاب به دردی نمی خورد

از این به بعد معطل این دل نمیشوم

این خانه ی خراب به دردی نمی خورد

از منظر نگاه شما جلوه دیدنی است

عکس بدون قاب به دردی نمی خورد

جان مرا بگیر ولی گریه را نگیر

چشمه بدون آب به دردی نمی خورد

چشمی بده که قلب مرا زیر و رو کند

گریه مرا کنار تو با ابرو کند

ما را به جز هوای شما پر نمی دهند

ما را به جز برای شما سر نمی دهند

بال وبال مانع اوج است پس اگر

بالم نمیدهند چه بهتر نمی دهند

گاهی کنار دلبریت جبر لازم است

دل را به اختیار به دلبر نمی دهند

جبریل هم به قبه ی تو ره نیافته

معراج را به غیر پیمبر نمی دهند

آنجا که میل یار اسیری دلبرست

در بند میروند ولی سر نمی دهند

ایرانیان به هیچ بزرگ قبیله ای

جز خاندان فاطمه دختر نمی دهند

تا زنده ایم ترک ولایت نمی کنیم

با غیر ال فاطمه وصلت نمی کنیم

هر دیده ای به دیده ی گریان نمی رسد

فصل خزان به فصل بهاران نمی رسد

در بین گریه حاصل ما رشد میکند

باران بدون سیل به پایان نمی رسد

یکجا اگر تمامی خلقت گدا شود

نقصی به آستان کریمان نمی رسد

روزی ما کم است که مصحف نخوانده ایم

عیب از کریم نیست که مهمان نمی رسد

بفرست سمت دشت غلام سیاه را

یک چند وقتی است که باران نمی رسد

کیسه بدوشی تو اگر کار هر شب است

این پینه های شانه به درمان نمی رسد

ما مستمند کیسه ی خیراتی تو ایم

ذاتا فقیر آن کرم ذاتی تو ایم

آقای من حریم تو از عرش بر تر است

با اینکه خاکی است بهشت معطر است

عادت نموده ایم به این گنبدی که نیست

حیف از حریم تو که بدون کبوتر است

فرصت غنیمت است ابو حمزه ای بخوان

امشب برای پاکی این قوم بهتر است

با تربت حسین (ع) به تسبیح می رسیم

این تربت حسین (ع) عجب بنده پر ور است

اول فدایی قدمت مادر تو بود

پس مادرت به تو ز همه با وفا تر است

تو یادگار فاطمه بودی برای او

حالا که شد فدای تو عالم فدای او

یعقوب کربلا چه قدر گریه می کنی

از صبح زود تا به سحر گریه می کنی

یعقوب را که غصه ی یوسف شکسته کرد

داری برای چند نفر گریه می کنی

وقتی که چشمهات می افتد به معجری

حق داری ای عزیز اگر گریه می کنی

این طفل را به جان خودت اب داده اند

دیگر چرا میان گذر گریه می کنی

از صبح تا غروب فقط نیزه میزدند

داری به قتل صبر پدر گریه می کنی

چشمت چرا ضعیف شده بی رمق شده

یعقوب کربلا چقدر گریه می کنی

بادیدن اسیر کجا میرود دلت ؟

بادیدن فقیر کجا میرود دلت ؟ 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:



ads
تعداد بازديد : 660
نوشته شده در تاريخ 20 / 8 / 1393 توسط راحله (اشعارآیینی)
نویسنده راحله (اشعارآیینی) در 20 / 8 / 1393 | نظرات()

طراحی و کدنویسی قالب : علیرضاحقیقت - ثامن تم

Web Template By : Samentheme.ir

منوی اصلی
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن سایت در خبرنامه سایت عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



موضوعات مطالب
آرشیو مطالب
پیوندهای وبگاه
مطالب پر بازدید
برچسب‌ها
طراح قالب
ثامن تم